بیایید بیایید که گلزار دمیدهست
بیایید بیایید که دلدار رسیدهست
به خورشید سپارید که خوش تیغ کشیدست
بر آن زشت بخندید که او ناز نماید
بر آن یار بگریید که از یار بریدهست
همه شهر بشورید چو آوازه درافتاد
که دیوانه دگربار ز زنجیر رهیدهست
بکوبید دهلها و دگر هیچ مگویید
چه جای دل و عقلست که جان نیز رمیدهست
بیایید بیایید که گلزار دمیدهست
بیایید بیایید که دلدار رسیدهست
نظرات