تو در چشم من همچو موجی خروشنده و سرکش و ناشکیبا
که هر لحظه ات می کشاند به سویی نسیم هزار آرزوی فریبا
تو موجی و دریای حسرت مکانت پریشان رنگین افقهای فردا
نگاه مه آلوده دیدگانت تو دائم به خود در ستیزی
تو هرگز نداری سکونی تو دائم ز خود می گریزی
تو آن ابر آشفته نیلگونی چ می شد خدا یا چه می شد
اگر ساحلی دور بودم شبی با دو بازوی بگشوده خود
تو را می ربودم تو را می ربودم تو موجی و دریای حسرت مکانت
پریشان رنگین افقهای فردا نگاه مه آلوده دیدگانت
تو دائم به خود در ستیزی تو هرگز نداری سکونی
تو دائم ز خود می گریزی تو آن ابر آشفته نیلگونی چ می شد خدا یا
چه می شد اگر ساحلی دور بودم شبی با دو بازوی بگشوده خود
تو را می ربودم تو را می ربودم
نظرات