آب از رویت خجل شد تا ابد ماند در زمین
ماه از نور رویت شد تا ابد روشن جبین
عشق از یاد جنونت سینه چاک کن نعره زن
میدود تا سجده بر دستت کند ای نازنین
سیل تیغ و تیر کینه ضربه میزد بر غما
عاقبت شرم و حیایت خاطرت شد مهجبین
لالو مات و بینوا افسانه گویان مانده ام
چون شبی غم ماجرایی از وفایت به طریق
از ازل سودای تو همراهی خورشید بود
این من و روی سیاه داغ هجر و دست تو
دست در دست خدا مست توام تنها همین


نظرات