فکر و فریاد | سینا سرلک

فکر و فریاد

سوالی مانده در جانم جوابی هم نمی‌یابم
کجای درگهت هستم بگو جانم که بی‌تابم
تمام فکر و فریادم دلیل ماتم و آهم
وجودم پر ز تردید و امان را برده از خوابم
اگر هجرت ز گندم بود دگر خاکی نمی‌کِشتم
اگر وصلت به ترکش بود دگر گندم چرا خواهم
ز جرم و آدم خودخواهی شیطان چنین هجری
نمی‌دانم نمی‌دانم فقط وصل تو را خواهم
ز یادت کو قرار من ز عشقت پر جنون گشتم
در این دریای بی‌ساحل ز مهر تو نفس دارم
اگر وصل است آرامم و گر عشقت به دل دارم
زکارم نیست می‌دانم ز لطف توست دلدارم
سوالی مانده در جانم جوابی هم نمی‌یابم
کجای درگهت هستم بگو جانم که بی‌تابم
مام فکر و فریادم دلیل ماتم و آهم
وجودم پر ز تردید و امان را برده از خوابم
اگر هجرت ز گندم بود دگر خاکی نمی‌کِشتم
اگر وصلت به ترکش بود دگر گندم چرا خواهم
ز جرم و آدم خودخواهی شیطان چنین هجری
نمی‌دانم نمی‌دانم فقط وصل تو را خواهم
ز یادت کو قرار من ز عشقت پر جنون گشتم
در این دریای بی‌ساحل ز مهر تو نفس دارم
اگر وصل است آرامم و گر عشقت به دل دارم
زکارم نیست می‌دانم ز لطف توست دلدارم

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *