چشم به راه | سینا سرلک

چشم به راه

دیگر این پنجره بگشای که من
به ستوه آمدم از این شب تنگ
دیگر این پنجره بگشای که من
به ستوه آمدم از این شب تنگ
دیرگاهی ست، که در خانه‏ ی همسایه ‏ی من
خوانده خروس وین شب تلخ عبوس
می فشارد به دلم پای درنگ
دیر‏گاهی‏ست که من در دل این شام سیاه
پشت این پنجره بیدار و خموش
مانده‏ام چشم به راه
همه چشم و همه گوش
مست آن بانگ دل آویز که می آید نرم
محو آن اختر شب تاب که می‏سوزد گرم
مات این پرده‏ی شبگیر که می‏بازد رنگ
آری این پنجره بگشای که صبح
می‏درخشد پس این پرده‏ی تار
می‏رسد از دل خونین سحر ،بانگ خروس
وز رخ آینه‏ام می‏سترد زنگ فسوس
بوسه‏ ی مهر که در چشم من افشانده شرار
خنده ی روز که با اشک من آمیخته رنگ

Featured on

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *