بر باد | سینا سرلک

بر باد

چه غم دارد ز خاموشی درون شعله پروردم
که صد خورشید آتش برده از خاکستر سردم
به بادم دادی و شادی بیا ای شب تماشا کن
که دشت آسمان دریای آتش گشته از گردم
شرار انگیز و توفانی هوایی در من افتاده ست
که همچون حلقه ی آتش درین گرداب می گردم
بر آری ای بذر پنهانی سر از خواب زمستانی
که از هر ذره دل آفتابی بر تو گستردم
در آن شب های توفانی که عالم زیر و رو می شد
نهانی شبچراغ عشق را در سینه پروردم
چراغ دیده روشن کن که من چون سایه شب
تا روز دلی در آتش افکندم سیاوشی بر آوردم
شرار انگیز و توفانی هوایی در من افتاده ست
که همچون حلقه ی آتش درین گرداب می گردم
بر آری ای بذر پنهانی سر از خواب زمستانی
که از هر ذره دل آفتابی بر تو گستردم
در آن شب های توفانی که عالم زیر و رو می شد
نهانی شبچراغ عشق را در سینه پروردم
چراغ دیده روشن کن که من چون سایه شب
تا روز دلی در آتش افکندم سیاوشی بر آوردم

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *