ادعا | شهاب مظفری

ادعا

نباید بذاری عذابت بده؛ یه مشت خاطره، از یه بی معرفت
یکی که حضورت براش بس نبود
توو قلبت، یه احساسوُ بی خونه کرد
نباید بذاری، بگیـــره دلت
توو روزای برفیه این شهرِ سرد
دلش سنگ بود؛ ندید حالتوُ
چه راحت دلش رو؛ از این خونه، کَند
دوباره با چشمِ گریونت؛ عکساشوُ می بینی
دویاره با یادِ حرفاش؛ آروم نمی گیری
چشمات همش به ساعته؛ تا که برگرده کنارت
می دونـــم؛ دلت، طاقت نداره
اونــی که ادعاش میشه؛ هوایِ قلبتوُ داره
می دونی؛ دیگه خاطراتِ تو، یادش نمیاره
احساست؛ دیگه هر چی که باشه، براش فرقی نداره
باور کن! توی عمقِ نگاهش میگه؛ دوسِت نـــداره
نباید بذاری، شکستت بده
یه آدم؛ که از جنسِ سنگه دلش
میذاشت پایِ ضعفت؛ همه عشقتـــوُ
دوسِت دارمایی، که گفتی بهش
نباید که افسرده شی؛ بعدِ اون
مقصر نبودی؛ واسه رفتنش
یه جورِ بَـــدی رفت وُ تنهات گذاشت
بفهمی؛ دروغ بــود، دل بستنش
بفهمی؛ دروغ بـــود، دل بستنش
دوباره باز تنهایی، قدم میزنی توو خیابون
دیوونه میشی
اگه ببینی، یکی دیگه رو با اون
نمی تونی باور کنی؛ یکیو داره، کنارش
می دونـــم؛ دلت طاقت نــداره
اونی که ادعاش میشه؛ هوایِ قلبتوُ داره
می دونی؛ دیگه خاطراتِ تو، یادش نمیاره
احساست؛ دیگه هر چی که باشه، براش فرقی نداره
باور کن! توی عمقِ نگاهش میگه؛ دوسِت نداره
می دونم؛ دلت، طاقت نمیاره
می دونم؛ دلت، طاقت نمیاره
می دونم؛ دلت، طاقت نمیاره

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *