تصنیف غمگسار | سالار عقیلی

تصنیف غمگسار

چه غریب ماندی ای دل
نه غمی نه غمگساری
نه به انتظار یاری نه ز یار انتظاری
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید یاری
چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان
که به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری
سحرم کشیده خنجر که چرا شبت نکشته ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری
به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری
چه غریب ماندی ای دل

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *