دیوانه گرش پند دهی کار نبندد
ور بند نهی سلسله در هم گسلاند
هر گه که بسوزد جگرم دیده بگرید
وین گریه نه آبیست که آتش بنشاند
ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری
در آتش سوزنده صبوری که تواند
فریاد که گر جور فراق تو نویسم
فریاد برآید ز دل هر که بخواند
شرح غم هجران تو هم با تو توان گفت
پیداست که قاصد چه به سمع تو رساند
وین گریه نه آبیست که آتش بنشاند
ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری
در آتش سوزنده صبوری که تواند
فریاد که گر جور فراق تو نویسم
فریاد برآید ز دل هر که بخواند
شرح غم هجران تو هم با تو توان گفت
پیداست که قاصد چه به سمع تو رساند


نظرات