افسانه عشق (بیات ترک) | سالار عقیلی

افسانه عشق (بیات ترک)

دردا که دلم به هیچ درمان نرسید
جانم به لب امد و به جانان نرسید
دردا که دلم به هیچ درمان نرسید
جانم به لب امد و به جانان نرسید
در بی خبری عمر به پایان امد
افسانه عشق اون به پایان نرسید
در بی خبری عمر به پایان امد
افسانه عشق اون به پایان نرسید
زان پیش که غمه شبیخون ارند
فرمای بتا باده گلگون ارند
پر ضمه ای غافل نادان که تورا
در خاک برند و باز بیرون ارند
در خاک برند و باز بیرون ارند
زان پیش که غمه شبیخون ارند
فرمای بتا باده ی گلگون ارند
پر ضمه ای غافل نادان که تورا
در خاک برند و باز بیرون ارند
افسانه عشق اون به پایان نرسید
زان پیش که غمه شبیخون ارند

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *