عاشقی | روزبه بمانی

عاشقی

وقتی زلیخا میشوی از ناز میترسم من یوسفم از دکمه های باز میترسم
تضمین برگشتن به خانه جلد بودن نیست من از همینجا شد که از پرواز میترسم
جوری عاشق منی که خودم حس میکنم با من از زمین جدایی
وقتی که دورم ازت تا نگیری دستمو حال دریا زده هایی
جوری عاشق توام که واسه من صورتت به یه آیینه شبیهه
وقتی که دورم ازت این اتاقا واسه من به قرنطینه شبیهه
حسی که دارم بهت حس تشنگی حس بارونه به ابرا
حس فانوسیه که روشنه تمام عمر تا یه شب نترسه دریا
وقتی با همیم قلبم میکوبه قحطی هم بیاد حال من خوبه
فرقی نداره کجای دنیایی …
وقتی با همیم شکل یه باغم دریا خونمه جنگل اتاقم
فرقی نداره کجای دنیاییم …
حسی که دارم بهت حس تشنگی حس بارونه به ابرا
حس فانوسیه که روشنه تمام عمر تا یه شب نترسه دریا
وقتی با همیم قلبم میکوبه قحطی هم بیاد حال من خوبه
فرقی نداره کجای دنیایی …
وقتی با همیم شکل یه باغم دریا خونمه جنگل اتاقم
فرقی نداره کجای دنیاییم …

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *