مثل یه تصادف | رضا یزدانی

مثل یه تصادف

مث یه تصادف ناجور
توی گارد ریل اعصابم
مث یه پتو مچاله شدم
شبو با کابوس،میخوابم
صفحه ی تقویم این روزا
بغض میشه تو گرامافون
رویاهامون خودکشی کردن
از رو ارتفاع این بالکن
پرت میشم درون تنهایی
به خودم رو کاناپه میچسبم
انقده نجیبم این روزا
که همه فکر میکنن،اسبم
دل من به چیزی روشن نیست
افق بی چراغو میفهمی
ته قصه ام نرسیدن شد
قار قار کلاغو میفهمی
زل بزن به چشم تو آینه
معنی اجاقو میفهمی
وقتی مقصدم خودت باشی
همه ی جاده ها،فلج میشن
همه ی بغض های شب با من
سوار متروی کرج میشن
رژه میره زیر پلک من
اشک ساکتی که میبارم
منو تو خودم پیاده نکن
من از این ایستگاه بیزارم
اگه آلزایمر دچارم شه
یا که شستشوی مغزی شم
خودمو یادم میره اما
مطمئنم شبیه تو میشم
دل من به چیزی روشن نیست
افق بی چراغو میفهمی
ته قصه ام نرسیدن شد
قار قار کلاغو میفهمی
زل بزن به چشم تو آینه
معنی اجاقو میفهمی

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *