صـدات می کردم جوابمو دادی با نگات
صدات می کردم می گفتی جونم بشه فدات دورت بگردم
با بی کسیام نگفتی باید چی کار کنم خوابیــدی آروم
تورو نباید بیـدار کنم دورت بگردم
خدا به همرات تنهـایی رفتی رسیدی آخر به رؤیات
خدا به همرات یه بار دیگه خدارو دیدم توو چشمات
خدا به همرات نمی شه باشه دوباره دستام تو دستات
می ریزه اشکام بگو بیارم واسه یه لحظه کیو جات
خدا به همرات
نظرات