ضربی، بگذار تا بگریم | محمدرضا شجریان

ضربی، بگذار تا بگریم

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
چون شام روزه داران
سعدی به روزگاران مهری نشسته بردل
سعدی به روزگاران مهری نشسته بردل
بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *