تصنیف صنما | محمدرضا شجریان

تصنیف صنما

صنما جفا رها کن، کرم این روا ندارد،کرم این روا ندارد
بنگر به سوی دردی، به سوی دردی
بنگر به سوی دردی که ز کس دوا ندارد، که ز کس دوا ندارد
ز صبا همی رسیدم
ز صبا همی رسیدم خبری که می پریدم، ز غمت کنون دل من
ز غمت کنون دل من، خبر از صبا ندارد
ز صبا همی رسیدم خبری که می پریدم
ز غمت کنون دل من
ز غمت کنون دل من، خبر از صبا ندارد
زفلک، زفلک فتاده طشتم دل ای دل
به محیط غرقه گشتم، غرقه گشتم، به درون بحر جز تو
به درون بحر جز تو دلم آشنا ندارد، دلم آشنا ندارد
همه عمر این چنین دم
همه عمر این چنین دم، نبده است شاد و خرم
به حق وفای یاری که زکس وفا ندارد، که زکس وفا ندارد
برویم مست امشب
برویم مست امشب، به وثاق آن شکر لب، آن شکر لب
برویم مست امشب، به وثاق آن شکر لب، آن شکر لب
چه ز جامه کن گریزد
چه ز جامه کن گریزد، چو کسی قبا ندارد، چو کسی قبا ندارد، قبا ندارد، قبا ندارد

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *