همای گو مفکن سایه شرف هرگز
بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد
بیان شوق بیان شوق چه حاجت که حال آتش دل
هاهاهاهاجانا
بیان شوق چه حاجت که حال آتش دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد
هوای کوی تو هوای کوی تو
از سر نمیرود ما را
ای دوست ای دوست
هوای کوی تو
از سر نمیرود ما را
غریب، را دل
سرگشته با وطن باشد

نظرات