سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی …
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
خدا را همدمی …
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست …
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
بلاست … ریش باد آن دل …
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
خواهد مرهمی …
گریه ی حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
گریه حافظ چه سنجد …
چه سنجد … پیش استغنای عشق …
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
هفت دریا شبنمی …
دلا از دست تنهایی به جونم …
دلا از دست تنهایی به جونم ز آه و ناله خود در فغونم
شبان تار از درد جدایی کره فریاد مغز استخونم

نظرات