به کشت خاطرم جز غم نرویو
به باغم جز گل ماتم نرویاد
به صحرای دل بیحاصل مو
گیاه ناامیدی هم نرویو
امان ای دل ای دل ای دل ای دل …
خدا ای دل ای دل ای دل ای دل …
به دشت افتاده مجنون …
آخ به دشت افتاده مجنون زار و دلتنگ
چو سیل آورده چوبی در بن سنگ
آی چو سیل آورده چوبی در بن سنگ
به شب از آتش …
آخ به شب از آتش آه شرربار
نمایان بود در دامان کوهسار
غم عشقت بیابان پرورم کرد
هوای بخت، بیبال و پرم کرد
به مو گفتی صبوری کن، صبوری
صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد
به روی دلبری گر مایلستم
خدا دلم …
مکن منعم، گرفتار دلستم
به روی دلبری گر مایلستم
مکن منعم، گرفتار دلستم
خدا را ساربون، آهسته می ران
که مو وامونده این قافلستم
عزیزا کاسه ی چشمم سرایت
میون هر دو چشمم جای پایت
ازو ترسم …
ازو ترسم که غافل پا نهی باز
نشینه خار مژگونم …
نشینه خار مژگونم به پایت
تو دوری از برم، دل در برم نیست …
تو دوری از برم، دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست
به جان دلبرم کز هر دو عالم
تمنّای دگر جز دلبرم نیست


نظرات