ساز و آواز | محمدرضا شجریان

ساز و آواز

هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
مار ا که تو منظوری خاطر نرود جایی
یا چشم نمی بیند یا راه نمی یابد
هر کو به وجود خود دارد ز تو پروایی
هر کو به وجود خود دارد ز تو پروایی
دیوانه ی عشقت را جایی نظر افتادس
دیوانه ی عشقت را جایی نظر افتادس
کانجا نتواند رفت اندیشه ی دانایی
کانجا نتواند رفت اندیشه ی دانایی
گوید رفیقانت در عشق چه سر داری
گویم که سری دارم در باخته در پایی
امید تو بیرون برد از دل همه امیدی
سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی
از سر همه سودایی
امید تو بیرون برد از دل همه امیدی
سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی
زینهار نمیخواهم زینهار نمیخواهم کز کشتنم اهم ده
تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی
من دست نخواهم گفت بر سر زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی
گویند تمنایی از دوست بکن سادی
گویند تمنایی از دوست بکن سادی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *