مقدمه | محمدرضا شجریان

مقدمه

چندان که گفتم،غم با طبیبان
غم با طبیبان
درمان نکردند،مسکین غریبان
مسکین غریبان
آن گل که هر دم،در دست بادیست
گو شرم بادش
از عندلیبان از عندلیبان
از عندلیبان از عندلیبان
یارب امان ده تا باز بیند
چشم محبان روی حبیبان
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
ای منعم آخر،بر خوان وصلت
تا چند باشیم از بی نصیبان
ای منعم آخر،بر خوان وصلت
تا چند باشیم از بی نصیبان
از بی نصیبان

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *