هزار دستان | محمدرضا شجریان

هزار دستان

هزار دستان به چمن دوباره آمد به سخن
که ای خسته از رنج دی ببین جشن گلهای من
بکن دل ز نقدینه جان ، بنه در کف می فروش
کنار گل و لاله ، دو جامی بزن
بنوش و چشم از مهر و مه بپوش
مکش منت آسمان به دوش
مده دست با دست بی نمک ، نمک جز لب با نمک
جزای کردار ستم پیشگان دهد نفخه صور
دوای درد دل دلدادگان بود شورانشور
بسوزد از چنگ بشر یکسر خشک و تر
نماند آخر زین حیوان اثر
نیرزد این جهان بدین ، که بهر دل دل شکنی
برون کنی پیروهنی از تنی
مکن این طنازی با ما ، عبث به خود می نازی جانا
از این بلند پروازی دانم ، کآخر شکار بازی جانا
همه شب سر بردم به یک دل دوجا
نگران کین دوران نماند بجا
تو مشو مایه آوارگی ، دست من و دامن تو
بنما چاره بیچارگی ، ما و عهد و پیمان تو
ریشه گر حاصلش این بار نیست
تو مده لاله دگر خار چیست
جاهد این میکده را آب گرفت
کس در این معرکه هشیار نیست

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *