جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه میپرسی، در او همت چه میبندی
همایی چون تو عالیقدر و حرص استخوان تا کی
حرص استخوان تا کی دریغ آن سایه همت
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی

نظرات