ادامه ی ساز و آواز

دلداده را ملامت گفتن چه سود دارد
چه سود دارد
می‌باید این نصیحت کردن به دلستانان
دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوش رو
تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان
دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوش رو
تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان
تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان
من ترک مهر اینان در خود نمی‌شناسم
بگذار تا بیاید بر من جفای آنان
روشن روان عاشق
روشن روان عاشق از تیره شب ننالد
داند که روز گردد روزی شب شبانان
باور مکن که من دست از دامنت بدارم
شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان
چشم از تو برنگیرم
چشم از تو برنگیرم ور می‌کشد رقیبم
مشتاق گل بسازد با خوی باغبانان
من اختیار خود را تسلیم عشق کردم
همچون زمام اشتر بر دست ساربانان
همچون زمام اشتر بر دست ساربانان
شاید که آستینت بر سر زنند سعدی
شاید که آستینت بر سر زنند سعدی
تا چون مگس نگردی گرد شکردهانان
گرد شکردهانان