دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای تو سیلاب داشت
نز تفکر عقل مسکین پایگاه صبر دید
نز پریشانی دل شوریده چشم خواب داشت
نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود
تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت
دیدهام میجست گفتندم نبینی روی دوست
عاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشت
عاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشت …
روزگارم عشق خوبان شهد فائق مینمود
باز دانستم که شهدآلوده زهر ناب داشت
سعدی این ره مشکل افتاده است در دریای عشق
سعدی این ره مشکل افتاده است در دریای عشق …
کاول آخر در صبوری اندکی پایاب داشت

نظرات