آسوده بر کنار چو پرگار میشدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت
خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان
زین فتنهها که دامنِ آخرزمان گرفت
بر برگ گل به خونِ شقایق نوشتهاند
کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
فرصت نگر که فتنه چو در عالم اوفتاد
صوفی به جام می زد و از غم کران گرفت
می خور که هر که آخرِ کار جهان بدید
از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت

نظرات