ساز و آواز (عقل کجا پی برد) | محمدرضا شجریان

ساز و آواز (عقل کجا پی برد)

عقل کجا پی برد شیوه سودای عشق
عقل کجا پی برد شیوهٔ سودای عشق
باز نیابی به عقل …
باز نیابی به عقل سر معمای عشق
عقل تو چون قطره‌ای است مانده ز دریا جدا
عقل تو چون قطره‌ای است مانده ز دریا جدا …
چند کند قطره‌ای فهم ز دریای عشق
فهم ز دریای عشق …
گر ز خود و هر دو کون پاک تبرا شوی
پاک تبرا شوی …
راست بود آن زمان …
راست بود آن زمان از تو تولای عشق
جان چو قدم در نهاد …
جان چو قدم در نهاد تا که همی چشم زد
از بن و بیخش بکند قوت و غوغای عشق
دوش درآمد به جان دمدمهٔ عشق او
گفت اگر فانیی هست تو را جای عشق
گفت اگر فانیی هست تو را جای عشق …
عشق چو کار دل است دیدهٔ دل باز کن
عشق چو کار دل است دیدهٔ دل باز کن …
جان عزیزان نگر مست تماشای عشق
چون اثر او نماند محو شد اجزای او
جای دل و جان گرفت جملهٔ اجزای عشق
هست درین بادیه جملهٔ جانها چو ابر
هست درین بادیه جملهٔ جانها چو ابر …
قطرهٔ باران او درد و دریغای عشق

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *