تصنیف چهارگاه | محمد معتمدی

تصنیف چهارگاه

از غم عشق تو ای صنم
روز و شب ناله ها میکنم من
وز قد و قامتت هر زمان
صد قیامت به پا میکنم من
دست و بر زلف تو میزنم…ای جانم
روز خود را سیه میکنم من
عمر خود را تبه میکنم من
گر به فلک میرسد
گر به فلک میرسد … آه من … از غمت
چشم تو دل میبرد … دلربایار
با غم شیدا نشین
حال نزارم ببین
بیش از این … بد مکن … فتنه به کارم مکن … بی وفایم
فتنه به کارم مکن … بی وفایم
آئین وفا و مهربانی
در شهر شما مگر نباشد؟ حبیبم!
گناه من چه بود ای بی مروت
تقصیرم چه بود ای بی حمیت
صبر و بر جور تو می کنم ای جانم
روز خود را سیه می کنم من
عمر خود را تبه می کنم من

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *