تصنیف آرزو | محمد معتمدی

تصنیف آرزو

ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم
باری بیا که جان را در پای تو فشانم
ای بخت خفته برخیز تا حال من ببینی
ای عمر رفته باز آ تا بشنوی فغانم
ای دوست ،گاه گاهی می کن به من نگاهی
آخر چو چشم مستت من نیز ناتوانم

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *