شوق دیدار | محمد معتمدی

شوق دیدار

منشین چنین زار و حزین چون روی زردان
شعری بخوان سازی بزن جام بگردان
ره دور فرصت دیر اما شوق دیدار منزل به منزل می رود با رهنوردان
من بر همان عهدم که با زلف تو بستم پیمان شکستن نیست در آیین مردان
آن کو به دل دردی ندارد آدمی نیست بیزارم از بازار این بی هیچ دردان

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *