محفل هستی | محمد معتمدی

محفل هستی

کو آن محفل مستی کو آن باده پرستی
همچون خم بشکسته افتاده ز جوشم من
کو آن سوز دل من کو آن پرتو روشن
در گوشه تنهایی چون شمع خموشم من
کو آن دلبر فتنه گرم کو آن سینه پر شررم
کو آن مستی و بیخبری کو آن دیده پرگهرم
چون یاد آرم در ؟ جانم دل من لرزد
چون آن بحرم که به یاد طوفان دل من لرزد
آه کو آن شبو بیداریها کو آن می و میخواریها
کو شب بی سحرم کو اشک سحرگاه من
کو آن غم جانکاه من کو دل پرشررم

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *