ندیده کس یاری چون تو شوخ و فریبا
به هر کجا آیی می شود فتنه بر پا
کجا خبر داری از دلِ خستۀ ما
چه می شود گَر بیایی از در نهی چو من لب بر لبِ جام
بیا چو من پشت پا بزن بر غم جهان گل اندام
که عاقبت گلشنِ رُخت می شود خزان گل اندام
سخن نگو از گُذشته ها خاطرِ مرا مرنجان
به سوی من کن گهر گشا چون فرشتگان گل اندام
این دو روز جهان را از بهرِ خدا در کنارم به سَر کن با عشق و صَفا
این دو روز جهان را از بهرِ خدا در کنارم به سر کن با عشق و صفا
بی من منشین باز آی و ببین صبحم شده شام
بیا چو من پشت پا بزن بر غم جهان گل اندام
که عاقبت گلشنِ رُخت می شَود خَزان گل اندام
بیا که روی آری سوی دَشت و بیابان
دمی بیاسایی وز غم و رنج دوران
جدا زبیگانه مست و شوخ و فریبا
بیا گل من بدان شکستن نیارزد این عُمر گذران
بیا چو من پشت پا بزن بر غم جهان گل اندام
که عاقبت گلشنِ رُخت می شود خَزان گل اندام
سخن نگو از گذشته ها خاطرِ مرا مرنجان
به سوی من بال و پر گُشا چون فرشتگانِ گل اندام

نظرات