سرافرازی | محمد اصفهانی

سرافرازی

وقتی که در آن ظهر یک دشت دشمن پیش رویت بود
وقتی که تو ماندی و یک کرب و بلا غربت
یک خیمه تنهایی
در چشمهای بیقرارت موج میزد موج میزد
دریایی از صبر و شکیبایی
این را تمام سروها گفتند
این را تمام سروها با قله ها گفتند
آزادگی و سرفرازی بی تو معنایی نخواهد داشت
از هر طرف رفتی شب بود سیاهی بود
یعنی که ای خورشید خون آلود
یعنی جهان جز با تو فردایی نخواهد داشت
یعنی که ای خورشید خون آلود
جهان جز با تو فردایی نخواهد داشت
ای با طنین نام تو لب تشنگی سیراب
خیل غریبان را دریاب دریاب
خیل غریبان را که ما باشیم ای آشنا دریاب
وقتی که در آن ظهر تو ماندی و یک خیمه تنهایی
در چشمهای بیقرارت موج میزد موج میزد
دریایی از صبر و شکیبایی
ای با طنین نام تو لب تشنگی سیراب
خیل غریبان را دریاب دریاب
خیل غریبان را که ما باشیم ای آشنا دریاب
ای با طنین نام تو لب تشنگی سیراب
خیل غریبان را دریاب دریاب
خیل غریبان را که ما باشیم ای آشنا دریاب

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *