غم دوری | محمد اصفهانی

غم دوری

سرد تمام لحظه هام پاییزه باغچه ی تنم
بی تو نفس نمیکشم هر لحظه من جون میکنم
رفتی سفر چه آروم نگفتی یاری داری
نگفتی پشت این در چشم انتظاری داری
کاشکی میشد که یک شب مهمون خواب من شی
حتی واسه یه لحظه رویای ناب من شی
دیدار ما عزیزم باشه واسه قیامت
اما بدون به دوریت هرگز نکردم عادت
نداره راه برگشت این سفر همیشه قصه ی بی تو بودن
هیچ وقت تموم نمیشه….
هنوزم که هنوزه دلم هواتو داره گوشیه کناره خونه تورو یادم میاره
کاشکی میشد که یه شب مهمون خواب من شی
حتی واسه یه لحظه رویای ناب من شی
دیدار ما عزیزم باشه واسه قیامت
اما بدون به دوریت هرگز نکردم عادت

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *