همه می پرسند چیست در زمزمه مبهم آب
چیست در همهمه دلکش برگ
چیست، در بازی
آن ابر سپید
روی این آبی آرام بلند
که ترا می برد
اینگونه به ژرفای خیال
جای مهتاب به
تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو
به جای همه
گلها تو بخند
من همین یک نفس
از جرعه جانم باقی است
ای خدای من
من همین یک نفس
از جرعه جانم باقی است
ای خدای من
آخرین جرعه این جام تهی
را تو بنوش
تو بنوش، تو بنوش
آخرین جرعه این جام تهی
را تو بنوش
تو بنوش، تو بنوش


نظرات