کفتر جلد خونمون کفتر خوب و مهربون
کفتر خوب و با وفا شاه همه پرنده ها
وقتی میری توو آسمون نقطه میشی توی هوا
نگات به دستای منه تنت کجا دلت کجا
معلم عزیز من گفته یه انشا بنویس
از گلای روی زمین تا دل ابرا بنویس
چی بنویسم طوقی جون حرفی نمونده واسمون
انشا که نیست درد و دل حرفای ساده مشکله
به نام اون خدایی که واسه همه دنیا نفسه
کاشکی که فردا نرسه
شبای هیچ بنده خدا نباشه مثل شب ما
به آسمون نگاه کنه تا صبح دعا دعا کنه
که کاشکی شب سحر نشه
هیچکسی در به در نشه
صابخونمون فردا نیاد
اثاثو تو کوچه ی خیس نریزه با داد و بیداد
اگر که نصف شب بابام بساطشو جمع بکنه
یه ذره از عربده هاش سر هممون کم کنه
سیلی توو گوشم نزنه وقتیکه دلخوشیش کمه
مادر بزرگ اگر بازم زیاد برام دعا کنه
شاید اگه بیشتر از این خدامونو صدا کنه
اگر که خواهر کوچیکم راه بره بازم بی عصا
طوقی خوب و با وفا شاه همه پرنده ها
قسم به عزت خدا میبرمت امام رضا
معلمم نگاه میکرد به کاشی روی زمین
با بغض سردی توو صداش گفت برو بچه جون بشین
نمره ی بیست ارزونیت فقط فقط تو انشاتو نخون
خستگی هامو بگیرید غم چشمامو بگیرید
درد از تنم بگیرید بذارین برم از اینجا
بذارین برم از اینجا
جنگ من با تن تمومه بردن و باختن تمومه
بذارین برم از اینجا موندن و رفتن تمومه
نمیخوام و نمیتونم به لبم رسیده جونم
نذارین اینجا بموم بذارین برم از اینجا


نظرات