حلقه | مجید خراطها

حلقه

خبری ازت نبود و خیلی بی تاب تو بودم ، اومدم سراغت اما پر گریه شد وجودم
خیلی دل تنگ تو بودم گل مهربون و نازم ، نِمیدونم چرا اینجام یا اصلا چم شده بازم
اون همه قول و قَرارا اومدم یادت بیارم ، اما انگار دیگه راهی واسِه برگشتن ندارم
اینجا گلبارونه اِمشب چقد این فضا غریبه ؟! چرا من هیچی نِمیگم ؟! چرا میخندم عجیبه
آخه مجبورم بخَندم کسی اشکامو نبینه ،حالا کو تا باوَرم شه سرنوشت من همین
به نظر میاد که اِمشب از قلم افتاده باشم ، آرزوم بود که مَن امشب پیش تو وایستاده باشم
چه لباسایِ قشنگی !! بت میاد چقدر عزیزم تو میخندی و من از دور دارم اَشکامو میریزم
خوش سَلیقه هم که بودی آره ؛ بِهتر از من اونه سرتره ازَم میدونم ؛ اون که میخواستی همون
تازه فَهمیدم حسودم ، دست تو تو دست اونه ، ای خُدا انگاری اونم نقطه ضعفمو میدونه
حالا تو دستِ تو حلقه است ، دست اون حلقه تو دَستات یا من اشتباه میبینم یا دروغ بود همه حرفات
بله رو بِگو گل من تو ازم خیری ندیدی ؛ آرزوم بود که بِبینم تو تو رختای سفیدی
حالا هر دو حَلقه داریم ، تو تو دستت ، من تو چشمام تو زَدی من اما موندم زیر قولت روی حرفام
برو خوشبَخت شی عزیزم ، تو ازم خیری ندیدی بله رو بگو گلِ من ، بگـو و شرش بکن
منو زندگیِ بی تو ، باوَرم نمیشه اصـلاََ ، داره سردم میشه کَم کم ، خیسِ از اشکام لباسام
همه گِریه هامو کردم ، اشکی هم نمونده واسَم میزنم بیرون از اینجا ، بله رو میگی نباشم
میرم اون بیرون یه گوشه دست به دامَن خدا شم
بله رو گُفتی تمو شد دیگه ، این آخر کار هی میخوام بگم مبارَک ولی بغضم نمیذاره
هق هِقم تبریک من بود من واسه تو گریه کردم ، قطره قطره های اشکو به تو اِمشب هدیه کردم
امشب تو جَشنت عزیزم نمیدونی چی کِشیدم ؛ اما کاش اشکام نبودن تو رو واضِح تر میدیدم
دیگه چِشمام نمیبینه دستمم نمینویسه ، دلخوشیم همین یه نامَم ست گرچه اینم خیسِ خیسه
آخرین جُمله ی نامم اینه از ته وجودم برو خوشبَخت شی عزیزم ، خیلی عاشق تو بودم

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *