بهار عاشق (تصنیف) | همایون شجریان

بهار عاشق (تصنیف)

برده صبرم از دل چشم مستی
ماه ساغر نوشی می پرستی
در میان خوبان فتنه جویی
در شکار دل‌ها چیره دستی
شب با چهره او مه جلوه گر نیست
چون روی لطیفش گلبرگ‌تر نیست
با نگاه گرم او باده را اثر نیست
مست عشق رویش را از جهان خبر نیست
در جهان هستی ما و عشق و مستی
تازه شد بهار عاشق از جمال گلعذارش
وآنکه نو گلی ندارد چون خزان بود بهارش
طُره مُشکینی برده هوشم
از لب نوشینی باده نوشم
او ز تیر مژگان جان ستاند
من به راه جانان جان فروشم
چون آن آتشین لب می در سبو نیست
گل با آن لطافت هم رنگ او نیست
مدعی ز عشق من کرده گفتگویی
من به آن بتم عاشق جای گفتگو نیست
در جهان هستی ما و عشق و مستی
نغمه بر کشیده بلبل لاله خفته در کنارش
و آنکه نو گلی ندارد چون خزان بود بهارش

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *