کبوتر | فریدون آسرایی

کبوتر

آسمون بغضشو خالی میکنه
آدمو حالی به حالی میکنه
کوچه‌ ها رنگ زمستون میگیرن
شیشه‌ ها بخار و بارون میگیرن
آدما چتراشونو وا میکنن
گریه ابرو تماشا میکنن
نمیخوان مثل درختا تر بشن
از دل قطره‌ ها با خبر بشن
نمیخوان بی ‌هوا خیس آب بشن
زیر بارون بمونن خراب بشن
اما تو چترتو بستی کبوتر
زیر بارونا نشستی کبوتر
رفتی و سنگا شکستن بالتو
اومدی هیشکی نپرسید حالتو
بعضیا دشمنای خونی شدن
بعضیا غول بیابونی شدن
بعضیا میگن که بارون کدومه
بوی نم شرشر ناودون کدومه
دیدی آسمون خراب شد سر ما
غصه شد وصله بال و پر ما
حالا تو سایه نشینی مثل من
حالا تو سایه نشینی مثل من
خوابای ابری میبینی مثل من
چقدر اینجا میخوری خون جگر
کبوتر عصاتو بنداز و بپر

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *