از اول نمی خواست باور کنه کسی که خیال منو برده بود
کسی که توو خواب و توو بیداریا برای نفس های من مرده بود
که بارون منم کویری ترین اگه رود باشه به من میرسه
اگه چشمه بود و نبودش منم اگه رود باشه به من میرسه
از اول نمیخواست باور کنه که عشقش تموم وجودش منم
که تا آخرین لحظه ی زندگی نفس هاش بود و نبودش منم
قبوله که هر کس خدایی داری خدای من اما قدیمی تره
خدای تو مثل خودت بی وفاست خدای من اما صمیمی تره
خدای تو تردید و ترس ولی خدایی که دارم پر از باوره
خدایی که مثل کس دیگه نیست مثل بنده هاش اول و آخره
از اول نمی خواست باور کنه که عشقش تموم وجودش منم
که تا آخرین لحظه ی زندگی نفس هاش بود و نبودش منم
اگه اون کویره که بارونشم اگه رود دریای بیخواب شم
اگه چشم کوهم به جوشیدنش بگو برکه باشه که مهتابشم

نظرات