ای حضورت همه خوبی؛ مثلِ آیینه و آب
تو زلالیِ یه رودی؛ پس چرا در اِلتــهابی؟
ای قشنگیِ بهانه، واسه گفتنِ ترانه
تو خودِ حضــورِ عشقی! یه کلامِ عاشقانه
من هنوزم که هنوزه، پُرم از شـعرِ حُضورت
تو بیا تا من بخونم، از نِجابت و غُرورت
یه ســتاره ای، یه ماهی، تویِ تاریکیِ شَب ها
تو تمومِ آرزومی؛ میدونی من، بـی تو تنهام
خوبِ من… ای آرزویم… بی تو، دلخوشــی ندارم
من که با حُرمِ نفس هات، شوقِ بارونِ بهارم
ای قشـنگِ قصّه هایم! ای که مهتابی تَرینی
اوجِ گفتنِ یه شعری!! میدونم که نازنینـــی
نگو ار مـن دیگه سیری؛ حرفِ گفتنی نداری
منو با این همه احساس، دســتِ گریه میسپاری
ای حضورِ تو همیشه، یه بهانه واسه موندَن
واسه مقدم حضورت؛ لحظه لحظه جون ســپُردن

نظرات