بی قرار | آرمان گرشاسبی

بی قرار

یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم
شب زنده داری میکنی تا صبح زاری میکنی
تو بی قراری میکنی من بی قرارت نیستم
پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی نو میشوی من در بهارت نیستم
من در بهارت نیستم نیستم
شب زنده داری میکنی تا صبح زاری میکنی
تو بی قراری میکنی من بی قرارت نیستم
اصلا منی در کار نیست امنم حصارت نیستم
من بی قرارت نیستم من بی قرارت نیستم

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *