تصنیف موج | علیرضا قربانی

تصنیف موج

چشمی که بر او چشمی که بر او گریه یِ مستانه زند موج
بَحری است که از گوهر ِ یکدانه زند موج آن تُحفه که آید به نظر دانه ی اشک است
دریای کرم از پی این دانه زند موج زند موج زند موج زند موج
آن راز که در حوصله ی بَحر نگُنجد تا عرش خدا در دلِ دیوانه زند موج
آن راز که در حوصله ی بَحر نگُنجد تا عرش خدا در دلِ دیوانه زند موج
تا دایره بر دایره ی سلسله بر پاست زنجیر ِ تو بر گردنِ دیوانه زند موج
زند موج زند موج زند موج چَشمی که بر او چشمی که بر او گِریه یِ مستانه زَنَد موج
بَحری است که از گوهر ِ یکدانه زند موج آن تُحفه که آید به نظر دانه ی اشک است
دریای کرم از پی این دانه زند موج زند موج زند موج زند موج

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *