چون آهوی خرامان مستانه می گریزی
از ما کشیده دامان مستانه می گریزی
دل را نکرده درمان یکباره می شتابی
دل را نکرده درمان یکباره می شتابی
سر را نداده سامان مستانه می گریزی
ای چشم جان به راهت، وی کام دل نگاهت
چند از نبرده کامان مستانه می گریزی
خود شعله در فکندی در نای عشق بازان
وز آتشین کلامان مستانه می گریزی
چون آهوی خرامان مستانه می گریزی
از ما کشیده دامان مستانه می گریزی
ای چهره ات چو خورشید مستِ صفای مستی
از ما شکسته جامان مستانه می گریزی
با ما شکسته حالان رندانه می نشینی
وز ما اسیرِ دامان مستانه می گریزی
ای دل به کوی رندان بدنامی ات مبارک
کز کوی نیکنامان مستانه می گریزی
چون آهوی خرامان مستانه می گریزی
از ما کشیده دامان مستانه می گریزی


نظرات