بی قرار | علیرضا قربانی

بی قرار

کاش سوی تو دمی رخصت پروازم بود
تا به سوی تو پرم بال و پری بازم بود
دیگر اکنون چه کنم زمزمه در پرده عشق؟
دور از آن مرغ بهشتی که هم‌آوازم بود!
خواستم عشق تو پنهان کنم و راه نداشت
پیش این اشک زبان‌بسته که غمازم بود!
رفتی و بی تو ندارد غزلم گرمی و شور
که نگاهت مدد طبع سخن‌سازم بود
من با صدای تو می‌خوانم
من در هوای تو می‌رقصم
من در فضای تو می‌بینم
من در خطوط تو می‌جویم
من با زبان تو می‌سوزم؛ آری، تو شعله و من شمعم
من با امید تو می‌سازم کاخی به وسعت آزادی
باز آی دلبرا که دلم بی‌قرار توست
وین جان بر لب آمده در انتظار توست

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *