به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند
دلم تنگ است بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
دلم تنگ است بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
بیا ای همگناه ِ من درین برزخ دلم تنگ است
شب افتاده ست و در تالاب ِ من دیری ست بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی که میترسم ترا خورشید پندارند
و میترسم همه از خواب برخیزند
دلم تنگ است بیا بنگر
نمیخواهم ببیند هیچ کس ما را
بیا ای مهربان با من بیا ای یاد مهتابی
که اینان زود میپوشند رو در خوابهای بیگناهیها
و من میمانم و بیداد بی خوابی
دلم تنگ است بیا بنگر
نمیخواهم ببیند هیچ کس ما را

نظرات