بحر دمان | علیرضا قربانی

بحر دمان

یکی بنده‌ام با تنی پرگناه
به پیش خداوند خورشید و ماه
به بد مهری من روانم مسوز
به من باز بخش و دلم برفروز
ستاره شب تیره یار منست
من آنم که دریا کنار منست
همیشه دلم در غم مهر اوست
شب و روزم اندیشه‌ی چهر اوست
کجا آن همه بند و پیوند ما
کجا آن همه عهد و سوگند ما
کجا آن همه روز کردن به شب
دل و دیده گریان و خندان دو لب
کنون شاد گشتم به آواز تو
بدین خوب گفتار با ناز تو
چو از ابر بینم همی باد و نم
ندانم که نرگس چرا شد دژم
شود روز چون چشمه روشن شود
جهان چون نگین بدخشان شود

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *