شرح پریشانی | علیرضا افتخاری

شرح پریشانی

دوستان شرح پریشانى من گوش کنید
داستان غم پنهانى من گوش کنید
قصه ی بی‏ سر و سامانى من گوش کنید
گفت‏گوى من و حیرانى من گوش کنید
شرح این آتش جان‏سوز نگفتن تا کى
سوختم، سوختم این سوز نهفتن تا کى
روزگارى من و دل ساکن کویى بودیم
ساکن کوى بت عربده‏ جویى بودیم
عقل و دین باخته، دیوانه ی ‏رویى بودیم
بسته ی سلسله ی سلسله‏ مویى بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزه‏ زنش، این‏همه بیمار نداشت
سنبل پرشکنش، هیچ گرفتار نداشت
این همه مشترى و گرمى بازار نداشت
یوسفى بود ولى هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمى بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبى و رعنایى او
داد رسوایى من، شهرت زیبایى او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کى سر برگ من بىیسر و سامان دارد

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *