شب تنهایی | علیرضا افتخاری

شب تنهایی

دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدارا با کی بازی تمام کرد
شب تنهایی در بسته جا بود
خیالش لطف های بی کران کرد
چرا چون لاله خونیده لباش است
که با ما نرگس او سرگران کرد
که را گویم این درد جانسوز
طبیبم قصد جان ناتوان کرد
به داستان چون شمعم بر من
سراییده گریه یکبار در فغان کرد
عدو با جان حافظ حال نکردی عزیز من
که تیر چشم آن ابرو کمان کمان کرد

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *