یاد آن عهد که در بحر سفر می کردم
در دل سنگ به فریاد اثر می کردم
چون صدف قطره اشکی که به من می دادند
می زدم بر لب خود مهر و گهر می کردم
گر چه دنباله رو قافله دل بودم
خفتگان را به سر پای خبر می کردم
ای خوش آن عهد که در مصر وجود از مستی
یوسفی بود به هر جای نظر می کردم
یاد عهدی که به اکسیر قناعت صائب
زهر اگر قسمت من بود شکر می کردم


نظرات