ساز و آواز (گریه) | علیرضا افتخاری

ساز و آواز (گریه)

شبی بود و بهاری در من آویخت
چه آتشها ، چه آتشها برانگیخت
فرو خواندم به گوشش قصه عشق
چو باران بهاری اشک می ریخت
بوی خوش تو هرکه ز باد صبا شنید
از یار آشنا نفس آشنا شنید
یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه دید و چها شنید
محروم اگر شدم ز سر کوی او چه شد
از گلشن زمانه که بوی وفا شنید

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *